مگـر این روزها چه شکلی است!؟
که همه میگویند بعد از رفتن “تو” به این روز افتاده ام !؟
FUNKADEH
از غم نیاموزی چرا ای دلربا، رسم وفا؟
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
FUNKADEH
نمیدانم شاید روزی…
اتفاقی…در کنار نیمه گمشدمان یکدیگر را ببینیم…
اولین نگاهمان دیدنی است!
شاید روز آخر باشد
شاید نگاه آخر باشد
تو را نمی دانم غیرتت بگذارد یا نه، اما من مثل همیشه لفتش می دهم…
طولش می دهم نگاه کردن تو را…
خودم را به زمین می اندازم!
مثل قدیم ها نگرانم میشوی؟
ای کاش تو دستم را بگیری بلندم کنی اما نه…
بگذار از زمین نگاهت کنم…من هنوز هم که هنوز است تو را می پرستم…
چه زود این رویای کوتاه تمام شد!…
دیدار بعدی ما (اتفاقی، ناگهانی، شاید، اما، اگر…)
و چه محال است دیـــدار بعدی
FUNKADEH
خـسـتـه ام از کسی که مرا غرق خودش کرد
امـا نجاتـــم نداد
FUNKADEH
می گویند : خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند، نه ابرو
FUNKADEH
چشـــم گذاشتم و رفتی
اما تا همیـــشه شمردن شرط بازی نبود
FUNKADEH
چشم خون ، حال پریشان،
قلب غمگین ، جانِ مست،
کودکم!
دستم پر از اسباب بازی های توست!
FUNKADEH
می گویند: خسته نباشی…کوه کندی!
نمی دانند دل کندم از کسی که کوهم بود
FUNKADEH
دست هایم خالی اند
جای خالیه تو را هیچ کسی برایم پر نمی کند
راست می گفت شاملو : دستِ خالی را باید بر سر کوبید!
FUNKADEH
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوقِ دیدار تو لبریز شد از جامِ وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم