بــی انصافیست
حق داشتن همه چیز را داشته باشی
جـز داشتنش
*
*
موضوع انشاء:تعطیلات خودرا چگونه گذراندید؟
-به نام خدا…
-فرسنگ ها دور از آغوشش…
*
*
به روحم رفته، حس ایجاد کرده
طلا از جنس مس ایجاد کرده
خدا دور از تو تا عاشق بمانم
درونم استرس ایجاد کرده
*
*
حرفی ندارم واسه زدن،نقلی ندارم واسه گفتن،نوشتن الانم یه بهونس،
یه بهونه برای کشوندن تو به اینجا،برای دیدن دوبارت.
*
*
این از طرف اونیه که تنهاست ، تنها اومده ، تنها میره ، تنهاش میزارن ، تنها نمیزاره ، تنها یک آرزو داره اونم اینه که تو تنهاش نزاری
*
*
من و تو:ما!یادت هست؟تمام شد…
حالا تو,او شما من هم به سلامت…
*
*
برای قلب نداشته ام…
سکوت هم زیادیست…
این قلب دلش مرگ میخواهد…
نه جواب پس دادن اون تواون دنیا…
*
*
تنهایی نیستــــم
ولــــــی میان این همــــه شلوغـــی،
باز هم احســــاس تنهـــــایـــی میکنم
و ایــــن است درد مـــن . .
*
*
آنقدر”تنهایم” که حتی کسی نیست صندلی را اززیرچوبه دارهم بکشد…!
*
*
درعجبم؟من که راننده نیستم…چراهرکس که به من میرسد! مسافراست؟
*
*
این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
……باید باور کنم
تنهایم
*
*
همیشه چاره رابطه نیست… گاهی هم باید به فاصله فرصت داد…!!