یک سال پیش ، آه ؛ وقتی که می شکفت گلهای مدرسه چشم انتظار بود از پشت پنجره ، بابای مدرسه بابای مدرسه یعنی : دعای خیر یعنی : نماز صبح یعنی کسی که ماند در خانه دلش غم های مدرسه مردی که بار ها توی کلاس ما جارو کشید و رفت از اشکهای او باغ شکوفه بود هر جای مدرسه
من ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺁﻣﻮﻧﯿﺎﮎ ﺧﺎﻟﺺ ﺗﻨﻔﺲ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ….. . . . . . . . . . . . ﺑﻮﯼ ﻣﺎﻩ ﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﻢ ﻧﺮﺳﻪ!
یه ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ؟ . . . . . . . ﺍﻭﻝ ﻣﻬﺮ . . ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ . . ﺩﻫﻪ ﻫﺸﺘﺎﺩﯾﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﻦ.
یه جمله میگم به احترامش یه دقیقه سکوت کنید…غروب ۳۱ شهریور …
شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …
انقد که من از کفشم لذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لذت نمیبره …
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!
یادش بخیر ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ و ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺟﺰ ﻣﻦ ، ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ آﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ ؟؟؟!!!
ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻨﮕُﻼﺯیسازیوم ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻮﺩﻡ !
به یک عید نوروز بلافاصله پس از تابستان نیازمندیم !
بچه مدرسه ای ها توجه شونو بدن به من یه لحظه ..
دقت کنید عزیزان از الان تـــــــــا اول مهر .... روز مونده !!
عرض دیگه ای ندارم راحت باشید خخخخ